ني ني من

از كجا فهميدم اومدي پيش مامانت

1390/9/17 10:45
نویسنده : ميترا
369 بازدید
اشتراک گذاری

١٦ آبان روز عيد قربان بود همه خونه خاله مريم بوديم برا مامانم قربوني كرديم(مامان جونم جات خالي اگه بودي كلي خوشحال ميشدي)ناراحت

همون روز لكه بيني من شروع شد به مدت 1 هفته از ترس اينكه حامله باشم آزمايش دادم منفي بود.خلاصه برات بگم بعد 2 هفته سينه هام سنگين شده بودو درد ميكرد ،همشم معده درد بودم و نفخ ميكردم تا اينكه شنبه 12 آذر شب ساعت 9 يه بي بي چك گذاشتم يه خط خيليييي كم رنگ افتاد لباسامو پوشيدم رفتم خونه خاله مينو بي بي چكم بردمخندهاصلا باورم نميشد

روز بعد دوباره گذاشتم باز خط اومد

روز 15 آذر روز عاشورا بود باز امتحان كردم خطه اين بار پررنگ تر شده بود به بابات گفتم بريم آزمايش گفت فردا ميريم آخه امروز جايي باز نيست ديگه يه جورايي مطمن بودم اومديقلب

روز بعد 16 آذر بايد پريود ميشدم صبح عليرضا رفت بيمارستان شفا برام آزمايش نوشتن بعدم آتوسا و شيرين اومدن دنبالم منو بردن آزمايشخجالت

رفتيم آزمايشگاه دي خانمه ازم خون گرفت و گفت چند روزه عقب انداختي؟گفتم امروز بايد ميشدم ولي بي بي چكام + ميشه.گفت به اين بي بي چك اعتمادي نيست و تو دل منو حسابي خالي كرد

1 ساعت بعد ساعت 12 ظهر جواب آماده بود.واي اين 1 ساعت چي به من گذشت خدا ميدونه.وقتي خانومه گفت مثبته نميدوني چه حالي شدم شيرين بغلم كرد بوسم كرد آتوسا هم شروع كرد به جيغ كشيدن همه تو آزمايشگاه ميخندينو تبريك ميگفتن.واي خدايا شكرت چه لحظه قشنگي بود.

زنگ زدم به عليرضا خبر دادم كلي خوشحال شد ولي انگار شكه بود باورش نميشد.خاله هات يكي يكي زنگ زدن و بهم تبريك گفتنلبخند

شبم همه اومدن خونمون برام كلي كادو اوردن.آتوسا و خاله مهتاب برام يه دست گل خوشگل با كلي شكلات و بيسكوييت.شيرين شكلات اورد.خاله مهردخت يه بلوز حاملگي برا مامان و بلوز برا شما.خاله مهرآرا يه بلوز و شلوار و اسباب بازي برات اورد.دست همشون درد نكنهماچقلب

اهان خاله مهردخت يه ظرف بزرگ پياز داغ برام اورد كه مامان راحت باشه و بوي پياز داغ اذيتش نكنه،دستش درد نكنهماچ


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان مهسا
17 آذر 90 11:31
مبارکه خانومی ........به وبلاگ منم سر بزن.....عکس های سیسمونی هم توش دارم......منتظرتم....نظر یادت نره
مريم مامان برسام
17 آذر 90 11:46
سلام مامان ميترا تبريك ميگم ياداشتت و كه خوندم تمام لحظه هايي كه رفتم واسه آز بتا يادم اومدم منم مثل تو اول بي بي چكم قبل از تاريخ پريوديم مثبت ميومد روزي هم كه قرار بود پري شم جواب آزمايشم مثبت بود الانم جوجوي منم هشت ماهش و تموم كرده جوجوي تو هم ايشالله به سلامتي بياد دوست داشتي به وب برسامي منم سر بزن خوشحال ميشم
مامان بهار و باران
17 آذر 90 14:20
سلام تبریک می گم
ميترا
17 آذر 90 16:08
ممنونم از همتون
مامان محمدجواد
17 آذر 90 17:29
سلام سلام . خیلی مبارکه . خیلی خیلی مراقب خودت و نی نیت باش . حتما پهلوهات رو ببند که قولنج نکنی . امیدوارم تا پایان 9 ماهگی به سلامتی بگذرین و یه بچه ی سالم و صالح به دنیا بیاری
مامان سونیا
20 آذر 90 19:39
سلام میترا جون مبارکه مبارکککککککهههههههههه خیلی خیلی خیلی مراقب خودت و نی نی خوشگلمون باش از نی نی سایت برو هفته به هفته تغیرات نی نی خوشگلمون رو ببین بوس بوس بوس واسه مامانی و نی نی اوچول خاله به ما هم سربزن خوشحال میشم
لیلا
23 آذر 90 20:41
خیلی خوشحالم باورت نمیشه میترا جوووون . خدا بیامرزه مادرت رو و روحش شاد و مطمئنم که هوای دختر گلش رو داره . به دنیاااااااا
ميترا
24 آذر 90 13:41
قربونت برم ليلا جون ايشالا ني ني تو هم زود بايد پيشت و همه مارو خوشحال كنه
ماجراجويي هاي جغله كوچولو
25 آذر 90 20:47
جغله: سلام .تبريك ميگم. وبلاگ خيلي خوبي دارين ايشالا خانوادگي سلامت و موفق باشين . مطالب وبلاگ من با عكسهاي خانوادگي بروز شد خوشحال ميشم تشريف بيارين لطفا نظر هم بديد. www.jegheleh.niniweblog.com
مـــژده
11 دی 90 12:06
سلام عزيزم تبريك ميگم وبلاگ خيلي خوبي دارين
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ني ني من می باشد